***الیار عزیزمون اقا پسر گل ما******الیار عزیزمون اقا پسر گل ما***، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

***الیار عزیز دل مامان وبابا***

اخر هفته ای خوب

با سلام به عزیز دلم الیار جونم وهمه دوستای گل وبلاگیم که خیلی دوسشون دارم خیلی خیلی میبوسمشون عزیزم جیگر من همه دنیا برا من یه طرف تو که همه چیزمی یه طرف اینو که میدونی این هفته هم به خوبی و خوشی گذروندیم هفته خوبی بود دو سه روزش خونه موندیم بقییشو اینور اونور بودیم روز سه شنبه خاله زری جون اومد دنبالمون و ما رو برد خونشون 3روز اونجا بودیم و خیلی خیلی به شما خوش گذشت چون شوهر خاله و پسر خاله رو خیلی دوست داری باهاشون کلی بازی کردی فقط وقتی دست شویی داشتی به من میگفتی مامان بریم خونه من اینجا نمی تونم گیر 3پیچ می دادی که باید خونه وwcخودمون باشه ولی با هزار ترفند رازیت میکردیم خلاصه که بابایی روز 5شنبه شب اومد دنبالمون و رفتیم خ...
18 آذر 1392

عکس از فیلم ها 2

لحظه های با تو بودن از عمرم حساب نمی شوند از اخرتم حساب می شوند ازبهشتم دوستت دارم بهترینم عشقم عمرم نفسم همه چیز الیارم     سلام به دوستای وبلاگی و سلام به الیار گلم عزیزم یه سری از عکسایی که از فیلمات در اورده بودم جامونده بود که تو این پست برات گذاشتم امیدوارم خوشت بیاد اومدیم ارومیه پارک سر پوشیده     جای رقص و شادی الیار من نوع جدید ماشین سوار شدن قدم های اول اقا الیار جیگر خواستگاری عمه و شلوغی های خیلی زیاد شما بازی با بابایی که خیلی خیلی دوسش داری خونه خاله بزرگه  واماده شدن برای رفتن ...
16 آذر 1392

یه روز جمعه ای خوب

سلام به همه دوستای گلم سلامی هم به شما اقا الیار شلوغه جیگر که این روزا خیلی لجباز شده عزیز دلم از وقتی به این کارتونای ترکیه نگاه می کنی لهجت خیلی عوض  شده یه کم هم خنده دار مثلا به جای حروف ج و چ میگی گ وک مثل کیپس به جای چیپس وگوراب به جای جوراب/مامان گون به جای مامان جون/و خیلی حرفای دیگه. حالا بگم از دیروزمون که جمعه بود . دیروز صبح جنابعالی ساعت 9 بیدار شدی اومدی بالا سر ما گفتی باید بیدار شید فقطم بابایی رو بوس میکردی و خوشحال بودی که خونه بود بالاخره بیدار شدیم و صبحانه  و نهار و خوردیم ر و رفتیم بیرون اولش بابایی رفت مغازش یه سری زد شما اونجا رو به هم زدی و رفتیم بازار کلی گشتیم تو مغازه دوست بابا که لباسای...
9 آذر 1392

این روزای ما

سلام به گل پسر جیگر دوست داشتنی خودم سلامی هم به دوستای وبلاگی خوبم امید ان دارم همه دوستای عزیزم ونی نی های گلشون حالشون خوب وخوش ولبشون خندون و شاد باشه نی نی گلم  سه شنبه صبح خواب بودیم که خاله بهم زنگ زد گفت میخواد با زن دایی اینا بیان خونه ما تو هم که خواب بودی وقتی فهمیدی زود بیدار شدی کلی خوشحالی کردی رفتیم با هم غذا اماده کردیم و خونه رو تمیز کردیم که مهمونا اومدن .ولی بگم از شما سه تا وروجک که چه شیطنت هایی که نکردین منظورم ایسو الیار وایسا جونه . سر همه چی دعوا داشتین سر ماشینا سر دوچرخه سر اسباب بازی ها  بعضی وقتا هم که دعواتون فیزیکی میشد  بعد از ظهر هم بازار رفتیم ومهمونا شب رفتن خونشون فرداش خونه ...
8 آذر 1392

سفر کاری با باباییی

سلام به دوستای گل وبلاگی وسلامی به عزیز دل خودم که الان داره کارتون نگاه می کنه عزیزم دیروز که دوشنبه بود قرار بود بابایی با تریلر بابابزرگت ‹بابای بابایی› بره تبریز تا کاشی وسرامیکی که واسه مغازه ی خودش خرید کرده بود رو بیاره به ما هم گفت اگه می خواهید بیایید ولی من نمی خواستم بریم ولی شما نمیدونم چه جوری شد که راس ساعتی که بابا می خواست بره بیدار شدی ووقتی فهمیدی بابا می خواد بره اسرار کردی که ما هم باید بریم منم اخر سر تسلیم شدم واماده شدیم و ساعت 6حرکت کردیم صبحونه رو تو راه خوردیم وتوهم که عاشق ماشین بزرگ هستی اصلا ازش پیاده نشدی و نذاشتی منم پیاده شم خلاصه که کل رفت و برگشت رو به جز ناهار تو ماشین موندیم شب هم که بر...
5 آذر 1392

عکس...روز جهانی کودک مبارک

سلام به همه ی دوست هاد وبلاگی گلم و سلام به جیگر خودم عزیز دلم پسر گل مامان وبابا این روزهای پاییزی هوا سرد و خیلی دلگیره و به دلیل هوای سرد بیرون نمیتونیم بریم تو خونه هم دلتنگی میگیریم به همین سبب نتونستم عکسهای جدیدی ازت داشته باشم. چند تا عکس از شماوبابایی گلتون که با قالبهایی که در وبلاگ خودت هست درستشون کردم را میزارم . امیدوارم خوشت بیادعزیزم جیگرم عشقم تقدیم به همه چیزم روز کودک بر همه ی نی نی های دنیا مبارک مخصوصا نی نی خودم اقا الیار گل گلاب ...
3 آذر 1392

ماه محرم .چندتا عکسسس

ابروی حسین به کهکشان می ارزد یک موی حسین به دو جهان می ارزد گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست گفتا که حسین به بیش از ان می ارزد فرا رسیدن ماه محرم را به عزاداران راستینش تسلیت عرض میکنم سلام به همه ی شما عزیزان و گل پسر نازم چند روزی بود که خونه نبودیم و نمی تونستم اپ کنم ببخشید گل پسرم که خاطراطتو دیر به دیر می نویسم. روز شنبه عمه سکینتو عمل کردن که چند روزی به اون سر زدیم  شما هم اخر شیطونی رو می کردی و نمی زاشتی استراحت کنه بعدشم خونه ی مامانم که اسباب کشی کردن و اومدن طبقه ی پایین خونشون و  اسباب جدید از مغازشون اوردن ما هم  رفتیم بهشون کمک کردیم لوازم  رو چیدیم مثل همیشه شما هم خیلی اذیتشون کرد...
3 آذر 1392

عاشورا وتاسوعای 92

با سلام به دوستان و اقای خودم گل پسرم الیار من تو این پست عکسهایی که روز های تاسوعا و عاشورا گرفتم رو برات میزارم گلم اینجا خونه ی مامان بزرگت هستیم شما به بابایی خیلی گیر میدادی اینجا هم با مامانم اینا اومدیم بیرون پیاده تا به عزاداری ها نگاه کنیم ولی شما اصلا به حرفمون گوش نمی دادی می گفتی خودم باید تنهایی راه برم پسر گلم اینجا هم اومدیم سر قبر پسر خاله ات که وقتی 2ساله بود تصادف کردو فوت شد / خاله افسانه که خواهروسطی منه اون موقع ماکو خونه داشتن به خاطر همین قبرپسر خاله ماکو هست خونه خاله الان لاهیجان هست .از اینجا به خاله سلام میرسونیم عکس روی قبر رو برداشتیم تا باز سازیش کنیم وبزاریم ...
27 آبان 1392

عکس هایی که از فیلم ها در اوردم...

سلامی دوباره به دوستان عزیز وپسمل جیگر خودم عزیز دلم ماه محرم هست ماه عزاداری ما مسلمانان  فردا هم تاسوعا هست فرا رسیدن این دو روز تاسوعا وعاشورای حسینی را تسلییت میگوییم این چند روز چند بار رفتیم بیرون و عزاداری ها رو تماشا کردیم اما نتونستم عکس بگیرم.ببخشید. ولی دیشب از اینترنت نرم افزار تبدیل فیلم به عکس رو دانلود کردم و چند تا فیلم از نوزادی رو داشتم که به عکس تبدیل کردمو برات تو این پست میذارم امیدوارم خوشت بیاد اینجا تازه از بیمارستان اومدیم وخاله ازت فیلم گرفته اینجا هم خونه خالست و داری با خاله جونت بازی میکنی داری واسه مامانت خوانندگی میکنی حموم رفتن دوباره با خاله ...
21 آبان 1392

چند روزی که نبودیم...

با سلام به پسر گل گلابم و بینندگان وبلاگم چند روزی بود که خونه نبودیم ونمی تونستم برات بنویسم پسر عزیزم ببخشید. چند هف ته پیش جشن اقا محمد حسین ناز بود که کلی شیطونی و شلوغی کردی که اخرش مجبور شدم بفرستم خونه ی همسایه خال ه چون 2تا پسر همسن شما داره که خیلی دوسشون داری.بعدشم چند روزی خونه اون یکی خاله بودیمو کلی گشت و گزارهفته ی بعدش اول من مریض شدم بعد شما بعدشم بابایی که خدا را شکر هر سه تا مون الان خوبیم .چند روز پیش هم خونه مامانم بودیم و بعد خونه  اون خاله  دو سه تا هم عروسی دعوت بودیم  و رفتیم  وبالاخره دیروز برگشتیم خونه و امروز تونستم برات بنویسم.چند تا عکس از اون روزا دارم که با توضیحاتش برات می...
8 آبان 1392