چند روزی که نبودیم...
با سلام به پسر گل گلابم و بینندگان وبلاگم
چند روزی بود که خونه نبودیم ونمی تونستم برات بنویسم پسر عزیزم ببخشید.
چند هفته پیش جشن اقا محمد حسین ناز بود که کلی شیطونی و شلوغی کردی که اخرش مجبور شدم بفرستم خونه ی همسایه خاله چون 2تا پسر همسن شما داره که خیلی دوسشون داری.بعدشم چند روزی خونه اون یکی خاله بودیمو کلی گشت و گزارهفته ی بعدش اول من مریض شدم بعد شما بعدشم بابایی که خدا را شکر هر سه تا مون الان خوبیم .چند روز پیش هم خونه مامانم بودیم و بعد خونه اون خاله دو سه تا هم عروسی دعوت بودیم ورفتیم وبالاخره دیروز برگشتیم خونه و امروز تونستم برات بنویسم.چند تا عکس از اون روزا دارم که با توضیحاتش برات میزارم عزیز دلم.
اینجا جشن که اونقدر شیطونی کردی همه به من میگفتند پسرت چقدر شلوغه.
اینم پسر خاله خوشگل منه اقا رسا
ایم پسر خاله پرهام با باباش که خیلی دوستشون داری
اینجا هم این اقا پسر خوابیده و شما بهش نگاه می کنی و میخوای یواشکی بیدارش کنی
اینم اقا محمد حسین عزیز خاله
اینم ابجی جون محمد حسین جان
دیگه داره خوابت میگیره یواش یواش قربونت برم
خونه ی خاله زری داریم میریم بیرون
چندتا عکس از جیگر خاله
خونه مامان گلم که پیش ایسا جون هستی
این چند تا عکس رو از گوشی خاله پیدا کردم
مثل همیشه میگم خیلی دوست دارم