یه هفته پر از مهمون...
سلام به دوستای وبلاگی گلم که اینقده ما رو دوست دارن
سلامی هم به ناز پسرم که خیلی اقا شده و من و باباش عاشقشیم
پسرم اخرهفته پیش سرمون خیلی شلوغ بود هم کلی مهمونی رفتیم هم کلی مهمون داشتیم
روز دوشنبه هفته قبل رفتیم خونه خاله پری اونجا کلی شیطونی کردی و چون دختر خاله ها امتحان داشتند درس می خوندند هی اذیتشون می کردی و نمیذاشتی بخونن روز جمعه هم از خواب که پاشدیم مامانم اینا زنگ زدن گفتن می خواهیم بیاییم شام خونه شما ماهم با بابایی پاشدیم یه غذای مفصل اماده کردیم که دست خودم و بابایی درد نکنه خیلی خوب شده بود چون کمی هم زود اومدن پا شدیم با بابایی رفتیم کمی بازار و گشتیم و اومدیم خونه شام رو خوردنو رفتن فرداشم خاله اینا رو دعوت کردیم و چون پس فرداش عید بود همه قبول کردن واومدن نهار و شام رو خوردن وخاله پری اینا رفتن ولی خاله زری اینا موندن شب رو پیش ما خوابیدن فرداش هم بعد صبحانه رفتیم خونه مامانم اینا برا نهار یه ابگوشت حسابی خوردیم که دست مامانم و خاله درد نکنه خیلی خوشمزه بود بعد از ظهر هم بعد کلی گشت و گذار شام رو خوردیم همه برگشتیم خونه خودمون در کل این چند روز خیلی خیلی خوش گذشت اینم چند عکس که واست می زارم
اینجا داری کاغذ کادو های دختر خاله فاطی رو پاره میکنی
اینم جیگر خان که خیلی خوشمزه شده
اینجا هم اومدی منو از خواب بیدار کنی که اتاق دختر خاله خوابیده بودم
منم از این کاپ کیک ها درست کردم خیلی خوشمزه شده بود الیارم چون خیلی خوشش اومده بود سه تاشو خورد نوششششششش جونش باشه
اینم سفره ای که من با بابایی زحمتشو کشیده بودیم غذاهایی چون مرغ بریان .اش رشته .خورشت قیمه.پلو.دسر وسالاد...دلمه کلمم خاله داده بود دستش درد نکنه
اینم اقا الیار در حال ریختن اتاق
اینجا هم با گوشی باباجونم کلی عکس گرفتی
اینم روزی که خاله این اومده بودن و شما با عمو صفر/شوهر خاله/کلی بازی کردی
اینا هم پسر خاله های گلت اقا پرهام و محمد حسین خان
اینجا همه تو حال نشسته بودیم و داشتیم تنقلات میخوردیم دیدم صدای اقا الیار نمیاد اومدم دیدم بازم داری اتاق تکانی میکنی
اینم فرداش که اومدیم خونه مامانم اینا
عزیزدلمونی عاشقتیم همه چیزموووووووووووووووون